کابل ناتهـ، Kabulnath




















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

هادی میران

 
 
از فرازگاه حماقتت


 
 
 

   در تمامیت خیالات بی سرانجامت که دستبرد میزنی
از فرازگاه حماقتت
بر گور سردت فرود می آیی
سرت را که در ذهن بیمار هزار دار نشسته است
در گریبان اندوهت فرو می بری
چشمهایت بوی خون دارند
صدایت بوی مرگ
نفسهایت بوی تمام قتل عامهایت را
که از ارزگان تا قزل آباد
در گردن خاطرات زمین آویخته است.

برگهای تقویمت که نمیدانم
با کدام فاحشه خانه پیوند می خورند
و حضورت در دخمه ی گورت
که نمیدانم لبخند کدام حرامزاده را تمدید می کند
درگذر گاه گلویت گیر افتاده اند
و تو د میان انبوه پیامبران
در جستجوی بهشتی که نیست
ایمان می فروشی.

در تمامیت تو پیامبر ظهور می کند
فرشته گان حرامی هرصبح برای پذیرایی
طالبان صف می کشند
و تو در قرارگاه حماقت
در انتظار معجزه ی حوا نشسته ای
تا آدمیتت را برتنت پیراهن بدوزد.

خوش به حال ملا عمر
که هر صبح در میدان بهشت اتن می کند
شبها که خسته از کشتارگاه گوسفندان بر می گردد
تن در آغوش کنیزان استخدامی که در بهشت حوریه و
در آمستردام فاحشه می شوند
در خواب ناز فرو می رود.

آدم که نمیشوی!
در آغوش حماقتت
دست در گردن مرگت آویخته ای
تا طعم لبان معشوقی که نیست
تو را رستگار کند
درود بر ملا عمر
که برای ملاقاتت با خدا
هر صبح راه میان بر می زند

۱۱ می ۲۰۱۳ گوتنبورگ
 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۹۴            سال نهــــــــــم                      سرطان    ۱۳۹۲                ۱۶ جون   ۲۰۱۳