کابل ناتهـ، Kabulnath




















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

هادی میران

 
 
 گذرگاه آتش

 
 

  

از گذرگاه خون و آتش که عبور میکنی
جیلی پروانه های مرده بر شانه هایت سنگینی می کند
کفشهای تقدیرت را که در ذهن جاده های احمق سپرده ای
هر روز پای برهنه در انبوه مرگت گم می شوی
می بینی که
که لکه های خونت بر خطوط پیشانی کابل
و نامت بر دیوار اردوگاه های آواره گی
یادگاری نشتسه است.

سی سال جنگ پدر لعنت
بند از بندت جدا کرد
تکه پاره هایت را در هزار خیابان جا گذاشته ای
جهنم تفتان
برزخ تهران
آبهای بی رحم...
گور گمنام تو اند.

در فوران حماقتت گوزن خوبی می شوی
که فواره های خونت لکه ها گناه ملا عمر را
در قندهار می شویند
و دروازه های بهشت را
در کابل رنگ آراییی می کنند.
یادش بخیر عصر جاهلیت
که نماز های آشفته ات
اعصاب خدا را به هم می ریخت
و تو هرصبح بر سجاده ای سیاه بختی ات
سجده های عاشقانه می ریختی.

دنیا به طور احمقانه ای عوض شده است
دیگر هیچ کره خری برای رضای خداوند
سواری نمی دهد
هرصبح راس ساعت خود کشی
به کفشهایت باید عرض ارادت کنی
تا از این خیابان به آن خیابان عبورت دهند.

چقدر از خودت دور شده ای
که هیچ حادثه ای نمی تواند
اجزای به هم ریخته ات را
پیوند بزند
شبها که در تخت خواب بیمارت
در گوتنبورگ می خوابی
صبح ها قبل از صبحانه
در خیابانهای کابل کشته می شوی
تکه های اندامت
صبحانه لذیذی می شود
برای خبرنگاران
که در انتظار تکه تکه شدنت مجوز گرفته اند.

دل خوش کرده ای
به نفسهای هرزه گردت
که هر صبح
در ایوان جهالتت با آفتاب ملاقات می کنی
و از گورهای گم نام ات
در گذرگاه بهشت و جهنم
به عیادت خداوند می روی

۱۹ می گوتنبورگ سوئد


در آستان خیال

به شکوهمندی حضورت سوگند
که چون آرامش پس از جنگ
نفس های زخمی ام را به شکفتن فرا می خوانی
در ویرانه های شعورم که هزار شعر جوانه بسته اند
هر صبح خورشید پهلو می زند.

تشویش نکن!
در آستان گیسوانت سراپا شانه می شوم
تا گره افتاده گیهای جنگ را با چنگ باز کنم
حالا که تا فرق در شعر فرو رفته ام
به جشنواره غزلهای معاصر خوش آمدی
بگو که از کدامین غزل بر عریانی لبخندهایت پیراهن بگیرم
تا روسپی زاده گان جاهلی سنگسارت نتوانند.

عزیزم!
آشفته گی هایت را در بادهای کابل رها کن
زندگی فاصله ی لبخند هاست
از خیابانهای احمق عبور میکنی
بگذار که ابرهای مزاحم زمین گیر شوند

۲۰ اپریل ۲۰۱۳



تحمل

تحمل کن که این طوفان نا هموار بنشیند
و این ابر سمج از شدت رگبار بنشیند

تحمل کن که دیوار سیاه شب فرو ریزد
صدای صبح روشن در تن گیتار بنشیند

خیال آدم من از بهشت غم رها گردد
به پرواز آید و در موج گندمزار بنشیند

تن خورشید در صبح نفسهایم گره بندد
و این تاک جنون آور به برگ و بار بنشیند

جهان را با تو خواهم بود حوای غریب من
اگر عکس سرم بر خاطرات دار بنشیند

حضورت در تن من سار امید پس از جنگ است
که در ویرانه های ساکت "افشار" بنشیند

عقاب بوسه های شرعی ام محکوم گردیده
که در صحن لبان حضرت دلدار بنشیند

۶ می ۲۰۱۳ گوتنبورگ سوئد


 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۹۳            سال نهــــــــــم                      جوزا    ۱۳۹۲                اول جون   ۲۰۱۳