کابل ناتهـ، Kabulnath







































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

دکتر صبورالله سیاه سنگ

 
   
   

ســتم دوباره بر پاکیزگی هنر غلام محمد

گزینش از برگه فیسبوک جناب دکتر صبور الله سیاه سنگ

 

   

 


اگر زیاد به موسیقی هند گوش داده باشید، نام "راجستهان" را هم شنیده اید. این جغرافیای کهنسال را "زادگاه ساز و خاسـتگاه آواز" مینامند. بسـنده خواهـد بود از میان دهها هنرمند نامور اینجا تنها سه تن – مهدی حسن، جگجیت سنگهـ و ریشما – را نام برد.

یک نویسنده هندی که با هزار دریغ نامش را فراموش کرده ام، گفته بود: "اگر از پرندگانش که شایسته هرگونه ستایش اند، یادنکرده بگذریم، پلنگهای راجستهان نیز غرش آهنگین دارند!"

در ویکیپیدیا آمده است: "ترجمه راجستهان میشود سرزمین سلطنتها". این گفته درست نیست. امانتدارانه ترین برابرنهادهای واژه سنسکریت "راج" میتوانند "شاه" و "فرمانروایی" باشند، نه "سلطنتها". از سوی دیگر، واژه "سـتهان" هندی (فر، دبدبه، زینت، آرایه) و "سـتان" فارسی (نمایانگر گاه و جا چون زمستان، گلستان، و ...) را یکی پنداشتن پیامد کمبود آگاهی است.

به گمان زیاد، نزدیکترین برگردان راجستهان "شکوه فرمانروایی" خواهد بود، مگر اینکه "ستهان" مفهوم نهان دیگری نیز داشته باشد و نگارنده یادداشت کنونی نداند.

راستی، سرگردانی روان نیز چها که با آدمی نمیکند! میخواستم از "غلام محمد" بنویسم، از کجا آغاز کردم و کجا رفتم.

غلام محمد (۱۹۰۳ – ۱۹۶۸) آهنگساز فلم "پاکیزه" نیز فرزند راجستهان است. او که از آغاز تا پایان زندگی درخشانش چندین بار قربانی بازیهای سرنوشت گردید، در دامان خانواده هنرمند به دیدبانی پدرش – نبی بخش طبله نواز – پرورده شده بود. از شش سالگی به نمایشهای هنری پرداخت و در شانزده سالگی رهنما و آموزگار گروه رقص گردید. در هژده سالگی کمپنی هنری که وی جوانترین کارمندش بود، ورشکست شد و غلام محمد ده سال در قهقرای تهیدستی و دشواری افتاد تا اینکه در ۱۹۳۲ بار دیگر هنرش گل کرد و توانست پانزده شانزده سال دستیار و سپس همکار دو آهنگساز بزرگ، انیل بسواس و نوشاد باشد.

در ۱۹۴۷ به کارهای آفرینشی آزادانه خودش سرگرم شد و در ۱۹۵۴ برنده جایزه "بهترین آهنگساز" گردید. یکی از نوآوریهای ویژه او کاربرد "مٹکہ" (کوزه یا خمره) در نقش ابزار موسیقی است.

غلام محمد در ۱۹۵۸ سیزده آهنگ برای "پاکیزه" ساخت. از آن میان هفت پارچه در فلم گنجانیده شدند و شش پارچه زیرین تا امروز پا در هوا مانده اند. (خوشبختانه همه در یوتیوب هستند.)

۱. پیارے بابل تمہارے دہائی
۲. یه کس کی آنکهوں کا نور ہو تم؟
۳. گر گئی رے مورے ماتهی کے بندیا
۴. ہٹ کر تیری قدموں سے کعبہ ہے نه بتخانہ
۵. تنہائی سنایا کرتی ہے کچهـ بیتی دنوں کا افسانہ
۶. پی کے چلے، یه چلے، ہم ہے شرابی نگہ یار کی

"پاکیزه" چهارده سال پیهم دچار آشفتیگهای تکنیکی و ماجراهای دیگر (بیماری کشنده مینا کماری، جنجال خانوادگی کمال امروهی کارگردان فلم و ...) گردید. دریغ دیگر اینکه هم غلام محمد و هم مینا کماری پیش از نمایش فلم جان سپردند.

آیا فراموش شدن آهنگهای ماندگاری چون "چلو دلدار چلو"، "چلتے چلتے"، "انہیں لوگوں نے"، "آج ہم اپنی دعاؤں کا اثر دیکهیں گے"، "تهاڑے رہیو" و "موسم ہے عاشقانہ" را باور خواهید کرد؟ آیا باور خواهد کرد که در برنامه بررسی سالانه هنر ۱۹۷۲ موسیقی "پاکیزه" نه تنها برنده جایزه نگردید، بلکه در شمار "پسندیده" نیز نیامد.

در بخش دوم برنامه، هنگامی که پـران برنده جایزه بهترین هنرپیشه همان سال شناخته شد، او روی ستیژ رفت و گفت: "داوران بزرگوار! میدانم تحفه ارزشمندی به من داده میشود، ولی به رسم اعتراض در برابر نادیده گرفتن ارزش آهنگهای پاکیزه و نقش جاودانیاد غلام محمد که چهار سال پیش مرده است، از گرفتن این جایزه خودداری میکنم. نمیخواهم مانند شما به هنر ستم کنم."

چهل سال پس از خشم پاکیزه پـران، در بهار ۲۰۱۳، برنامه گزینش "۱۰۰ آهنگ برگزیده در ۱۰۰ سال پسین سینمای هند" راه اندازی گردید. با شمارش آرا و سنجش آمار، نخست آهنگهای زیرین برگزیده شدند: "بہاروں پھول برساؤ"، "آوارہ ہوں"، "تجھے دیکھا تو یہ جانا صنم"، "عجیب داستاں ہے یہ/ کہاں شروع کہاں ختم"، "کبھی کبھی میرے دل میں خیال آتا ہے"، "تیرے لیے ہم ہیں جئے"، "یہ دوستی ہم نہیں چهوڑیں گے"، "جب پیار کیا تو ڈرنا کیا"، "چھیاں چھیاں چھیاں چھیاں" و سپس در شماره دهم آهنگ "چلتے چلتے" (پاکیزه) .

میدانم گرایشها و سیلقه ها در پسند و پذیرش موسیقی به شمار شنونده های روی زمین اند، ولی آیا ستمگرانه نخواهد بود اگر آهنگهای بازارپسندی چون "تیرے لیے ہم ہیں جئے"، "تجھے دیکھا تو یہ جانا صنم" یا "یہ دوستی ہم نہیں چهوڑیں گے" بالاتر از کارهای ارجناک غلام محمد بنشینند؟

پاکیزه با دکلمه این دو مصراع علامه اقبال لاهوری پایان مییابد: "ہزارو ں سال نرگس اپنی بے نوری پہ روتی ہے/ بڑی مشکل سے ہوتا ہے چمن میں دیده ور پیدا" (نرگس هزاران سال به نابینایی خویش اشک میریزد/ یافتن "نگرنده" در چمن خیلی دشوار است).

اگر کارو در ۱۹۷۰ گفته بود "نفهمیهای زمانه آدمو کور میکنه"، اقبال در ۱۹۳۵ میدانست که روزگار نیرنگباز چه افسونهایی "کور کننده" در آستین دارد.

[][]
کانادا/ نهم جون

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۹۳            سال نهــــــــــم                     جوزا    ۱۳۹۲                اول جون   ۲۰۱۳