کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

                    نصیرمهرین
                              
            سوم عقرب را دیگر باره بنگریم

                                                                       
۲

 
 


محمد حسن یک تن از قربانیان سوم عقرب ۱۳۴۴
 

در این قسمت روایت های داریم از :

 

 انجنیر عزیز جرأت

 داکتر محمد اکرم عثمان

صباح الدین کشککی

عبدالصمد غوث

تاریخ نوین افغانستان

داکتر لطیف طبیبی

معراج امیری

محمد حسن شرق

عظیم شهبال

 

 

انجنیر عزیز جرأت

 


در هنگام رویداد سوم عقرب سال ۱۳۴۴، من شاگرد صنف يازدهم ليسه تخنيک عالی بودم. آن مکتب از طرف دولت امريکا کمک مي شد. تمام مواد درسی به زبان انگليسی بود و اکثر آموزگاران ما هم  امريکايی بودند.  آموزگاران افغانی نيز در امريکا درس خوانده بودند. پروگرام تدريسی از ساعت هشت صبح تا چهار بعد از ظهر بود.  حتی در هنگام شب نيز آموزگاران امريکايی می آمدند و دانشجويان را به شکلی از اشکال مصروف نگه ميداشتند .

 

ما  در روزسوم عقرب، در حاليکه  مصروف فراگیری زبان انگليسی بوديم ؛ ديديم که تعدادی از دانشجويان دانشگاه کابل با دادن شعار های " زنده باد و مرده باد " داخل مکتب تخنيک شدند. اين دانشجويان قبل از رسيدن به مکتب تخنيک،  شاگردان مکاتب دارالمعلمين و ابن سينا را با خود يکجا ساخته بودند.

 

هنگاميکه آنها به دروازه صنف ما رسيدند، معلم  زبان انگليسی ما بنام " مستر پيج " در مقابل دروازه ايستاده شد تا مانع ورود آنها بداخل صنف شود، ولی دانشجويان به زور داخل صنف شدند.  پس از آن ، ما همه يکجا بطرف دهمزنگ به راه افتاديم. در مسير راه شاگردان  ليسه غازی را نيز با خود يکجا نموده و به حرکت خود بسوی دهمزنگ  وسپس در مسير شورا ادامه داديم.

درمقابل ليسه حبيبيه تعداد زيادی پوليس های ضد شورش سرک را مسدود ساخته و مانع عبور و مرور افراد و وسايط نقليه می شدند.

 تعدادی از دانشجويان به فابريکه حجاری و نجاری  که درين سه راهی موقعيت داشت، حمله کردند که خسارات فراوانی به آن وارد شد . یک تعداد با پرتاب سنگ، قسمتی از شيشه های ليسه حبيبيه را شکستاندند. درحاليکه پوليس موانع بزرگی بر سر راه دانشجويان ايجاد کرده بود ، برخی از دانشجويان بطرف دهمزنگ در حرکت شدند و تعدادی بطرف کارته چهار رفتند. ما درحاليکه بطرف کارته چهار در حرکت بوديم ، يکی از دانشجويان صدا کرد، که بياييد تا به خانه داکتر يوسف ، اين خاين ملی  برويم و ببينيم که شرکت "هوختيف " چگونه قصری برايش ساخته است.

 خانۀ داکترمحمد يوسف،  در نزديکی ماموريت پوليس کارته چهار موقعيت داشت. زمانيکه ما بطرف خانه داکتريوسف حرکت کرديم ، تانکها را در مقابل خود ديديم . با حرکت دانشجويان به سمت خانۀ داکتر يوسف  و ماموریت پولیس ، فيرهای مسلسل توسط تانکيست ها صورت گرفت و سه نفر به زمين اقتادند.  تعدادی هم جراحت برداشتند.  بعدآ معلوم شد که سه نفر کشته و شماری زخمی شده بودند.

 همزمان با اين فيرها ، از طرف عساکر، به پيمانه زيادی گاز اشک آورنیز پرتاب شد، که ما به مشکل  مي توانستيم  راه را به بينيم. با مشکلات و جنگ و گريز درحاليکه از طرف پوليس تا فاصله زيادی تعقيب ميشديم ، خود را به ساحهً دانشگاه کابل رسانيديم. در نزديکی مقبره سيدجمال الدين، تعداد زيادی دانشجويان تجمع نمودند و شعارهایی سردادند و فيصله نمودند تا به تظاهرات شان ادامه دهند. دراين هنگام همه متوجه شدند که آنها از طرف نيروهای امنيتی در محاصره قرار دارند. مظاهره کنندگان به صورت دستجمعی به طرف کارته سخی در حرکت افتاده ، از راه گردنه کارته سخی در حوالی عصر به کارته پروان رسيدند. آنها درآنجا تجمع نموده و فيصله نمودند تا به تظاهرات اعتراضيه شان ادامه دهند و فردای آنروز اين تجمع در دانشگاه برپا شد. (۱) 

 

داکتر محمد اکرم عثمان

 

 

" . . .  می بینید که حضور اعلیحضرت شان چقدر مهربان وتا چه حد رعیت پرور هستند!

عبدالمجید خان در آن روز به شیر احمد خان پیشنهاد می کند که آستین ها را بر زند وبا هر زبانی که مناسب می داند اعلیحضرت را از تلبیس وفتنۀ شیطان آگاه گرداند.

 این پیشنهاد به دل سفیر می نشیند واو فرصت رابرای چنین عرض حالی به مقام بالای بالا مناسب می بیند. از سوی دیگر مکتبی بچه ها  که هنوز حزم واحتیاط را نمی شناختند، ومست جان خود بودند، افسار و پَچاری را می کنند .چهار نعل به سوی آزادی یا دموکراسی یا انقلاب یا سرگرمی یا هیچ می تازند. با وا ویلا و بوق وسوق وکوس وکرنای آن ها شهر به فرق سوار می شود که گفتی" خرِ دجال "  هم وارد عرصه شده و راه و رسمی را ادعا کرده است .

 ذوق زدگی سیاسی به اوجش می رسد وصدای طبل ونقاره سیاستبازها گوش فلک را کر می کند. باید گفت که جوانی، چاه وچاله ، تهدید وتخویف را نمی شناسد. چشم نوجوان ها از شیر حیا نمی کند .لا و لشکر حکومت را به چشم مور وملخ وپشه ومشه می بیند، از همین سبب به چیزی کمتر از انقلاب خونین و پادشاه گردشی قناعت نمی کنند وهرکه سرخترین وداغترین گپ ها رابزند دنبال او به راه می افتند. بنا بر این روز سوم عقرب سال ۱۳۴۴ که مصادف به گرفتن رأی اعتماد کابینۀ دوم صدراعظم  مؤظف داکتر محمد یوسف از شورا بود، این جوان ها زمام اختیار شان را به دست کسانی سپرده بودند که به کوتاه کردن راه تاریخ  عقیده داشتند ومی کوشیدند با جست بلندی، از چاله های دوره های زمینداری وسوداگری بپرند وبه جامعه ای آرمانی برسند. به همین امید درچنان روزی بی پروا در تله ودامی که درمسیر شان عیار شده بود، گاهی به هوای تصرف شورا می افتند، گاهی به فکر برخورد با توپ وتانک دولت وگاهی هم به گمان استیضاح صدراعظم. سرانجام با گلوله های مرگباری مقابل می شوند که مثل رگبار تگرگ شاخه های پرشگوفۀ عمر شان را می تکاند وبار نخست می فهماند که دویدن افتادن دارد!

رهبرها - آنهایی که سر نخ را دردست داشتند – این افتادن را به حساب نمی گیرند وآنرا نخستین طلیعۀ یک انقلاب دورانساز قلمداد می کنند.

نتیجه آن می شود که صدراعظم منتخب به خاطر آرام کردن اذهان عمومی کنار می رود وجایش را صدراعظم دیگری می گیرد که درعزای شهدای راه آزادی با لباس ومفلر سیاه در پوهنتون شرکت می کند و وعده می دهد که تا عاملان کشتار جوان ها را به قصاص نرساند لباس ماتم را از تن خود دور نخواهد کرد! وبا همین وعده دیگ غیض جوانان موقتا ً از جوش می نشیند. در همین شب  و روز برعکس وعده و وعید وخاطر خواهی حکومت از جوان ها، گیر وگرفت دوام می آورد . . . " (۲)

هوا کماکان بوی خون می داد هرچند دیگر نشانی از لکه های خون در کوچۀ که مکتبی بچه ها را با گلوله زده بودند، دیده نمی شد. چیزی را رگبار یکی دو باران خزانی شسته بود وچیزی را اهل گذر که طاقت دیدن آن داغ های لاله گون را نداشتند با آب واشک از روی قیر جاده سترده بودند. با این حال آن کوچه کماکان سوگوار بود. بیشتر باشنده های آن کوچه که روز سوم عقرب شاهد  تطاول وتیرباران بیگناهان بودند، جمعه شب ها به یاد شهیدان خفته درخون پشت ارسی های شان شمع روشن می کردند وبرخی که استطاعت بیشتری داشتند، حلوا می پختند ونثار ارواح آنها می نمودند.

 

تا دید گاه کودکان وزن های غمین آن کوچه را هر شب به اصطلاح سیاهی پخچ! می کرد وکابوس های ترسناک خواب  شانرا مختل می کرد. زنها ودختر های جوان به یاد می آورند که چگونه در آن بعد از ظهر خونین یک باره شلیک ماشیندار ها شروع شد ومظاهره چی ها را که اغلب جوانک های پانزده بیست ساله بودند، ومثل شگوفه های نوشگفته ومعطر به نظر می آمدند رگبار گلوله های آتشین تکاند وده ها کشته وزخمی زیر درخت ها فرش شدند. در آن حال مجروحان نیمه جان آب می خواستند وفریاد می کردند واهل کوچه چیق زنان وشیون کنان آنها را به سرعت به درون خانه های شان می کشیدند ودر حلق شان آب وشربت می ریختند. به این صورت جمعی اززخمی ها به همت مردم، با دوا ودرمان عاجل از مرگ حتمی نجات یافتند.

 

بدین منوال قصه های هولناک چنان جنایتی از آن کوچه به صد ها کوچۀ دیگر سرایت کرد وبار اول تمام کابل درغم ومصیبتی عمومی به سوگ نشست وشهادتی متفاوت وغیر عادی آنها، اذهان را برانگیخت. . . "(۳)

  

صباح الدین کشککی 

" بتاریخ ۲۵ اکتوبر۱۹۶۵( ۳ عقرب ۱۳۴۴) مظاهره ای به تحریک چندین گروه تنظیم گردید. این مظاهره تنها ازطرف کمونیست ها تنظیم نشده بود. کمونیست ها بحیث یک قدرت مهم ومنسجم تبارز نکرده بودند تا این مظاهره را کاملاً  رهبری کنند. اگرچه با این هم ، در به راه انداختن آن نقش عمده ای داشتند . ببرک کارمل واناهیتا راتب زاد اعضای برجستۀ حزب کمونیست در زمرۀ دستۀ کوچک" چپی ها " بودند، که درسال  ۱۹۶۵ به ولسی جرگه انتخاب شدند. در حقیقت در مظاهرۀ سوم عقرب همه گروپ های صاحب علاقه، بشمول حامیان ومخالفین حکومت هر دو ، میخواستند از اوضاع به نفع خودشان بهره برداری کنند. مثلا حمیدالله یک عضو کمیتۀ قانون اساسی ورئیس پوهنحی حقوق در پوهنتون کابل، در ۲۱ اکتوبر شاگردان را گرد آورده بود تا به نفع داکتر محمد یوسف مظاهره کنند. این ها شاگردانی بودند که بقول لویی دوپری بدون اطلاع قبلی وبصورت غیر مترقبه در ولسی جرگه حضور بهم رسانیده بود.

در اثرمظاهرۀ ۳ عقرب از پادشاه تا کارکنان ادارات پائین دولت، دست وپاچه شده بودند. مظاهره چیان که اکثر مرکب از محصلان پوهنتون و شاگردان صنوف بالایی لیسه ها بودند، تقاضا  داشتند، تا حین جریان رأی اعتماد به حکومت، به آنها نیز موقع نشستن در تالار داده شود. تعداد شان آنقدر زیاد بود که عملا تمام تالار را اشغال کردند. وهنگامیکه به روز ۲۴ اکتبرمحمد یوسف با اعضای حکومتش برای اخذ رأی اعتماد می خواست در تالار اخذ موقع کند دراثرازدحام تماشاچیان جلسه دایر شده نتواست. محمدیوسف و وزرای او مجبوراً محل را ترک گفتند. بعضی مردم خود محمد یوسف را متهم ساختند که قصداً مظاهره چیان را مشتعل میساخت تا شاید در تحت عنوان حالت اضطراری، برای حکومت خود رأی اعتماد حاصل کند.

بتاریخ ۲۵ اکتبر، ولسی جرگه تصمیم گرفت تا برای دادن رأی اعتماد به حکومت جلسۀ سری دایر کند. در همین روز  بود که پیش از غروب آفتاب حادثۀ فیر بر مظاهره چیان در نزدیک منزل محمد یوسف وعمارت شوری بوقوع پیوست. بعد از اینکه از ورود مظاهره چیان به عمارت شوری جلوگیری شد، آنها بسوی خانۀ داکتر محمد یوسف به حرکت افتادند. عبدالولی قوماندان قوای مرکز(۴ ) مواظبت امور را در مناطق اطراف عمارت شوری شخصاً به عهده گرفته بود. او در آنجا با یک تعداد تانکها حضور داشت.  به اساس همه شواهد دست داشته، عبدالولی بود که فیر را اجازه داد. هنوز هم فهمیده شده نتوانسته است که آیا در اثر این حادثه صرف یکنفر به قتل رسید یا سه نفر؟  این نگارنده صرف از مرگ یکنفر اطلاع داشت و او نوجوانی بود که گفته میشد شاگرد خیاط بود ودرهمان وقت از محل مظاهره عبور میکرد . . ."(۵)

    

عبدالصمد غوث

" ببرک کارمل در اکتوبر سال ۱۹۶۵ با تحریک محصلین ماجرای بزرگی خلق کرد تا پروسۀ رای اعتماد بر حکومت داکتر محمد یوسف را مختل نماید. زمانیکه محصلین از پراگنده شدن ابا ورزیدند ، دو نفر محصل ویک راهگذر بی گناه به دست پولیس کشته شدند. این حادثۀ غم ناک که تمام مسئولیت آن بدوش کارمل و پیروان او بود، به "حادثۀ سوم عقرب"، نامگذاری شد . . ."(۶)

 

تاریخ نوین  

"  . . . قرار شد تا به روز بیست وچهارم اکتوبر( اول عقرب)  رای اعتماد گشایش یابد. اما در آن روز در پیش روی شورای ملی تظاهرات توده یی به اشتراک محصلین پوهنتون ولیسه ها صورت گرفت واشتراک کنندگان آن تقاضا نمودند، که به تعمیر شورای ملی یورش برده وپیشنهاد ترک گفتن را رد نمودند. جلسه شورای ملی به تعویق افتید.

بروز آینده ، بتاریخ بیست وپنج اکتوبر( سه عقرب) تظاهرات در شهر ادامه داشت. اشتراک کنندگان این تظاهرات دوباره کوشش نمودند تا به عمارت شورای ملی نفوذ کنند. مقامات حکومتی به سرکوبی مسلح آنها دست زد که در نتیجه این کار تلفات جانی بوجود آمد. تظاهر کنندگان که اجازۀ ورود به  ولسی جرگه را نیافتند، به سرکها وکوچه های کابل به حرکت افتاده وبا پولیس زد وخورد نمودند. این تظاهرات در چندین ناحیۀ شهر کابل  تا ختم همان روز  ادامه داشت. . .

جوانان ومحصلان در حوادث ماه اکتوبر  ۱۹۶۵ ( ماه عقرب ۱۳۴۴) کابل نقش اصلی را ایفا نمودند. درعین حال باید تذکر داد که عکس العمل وسیع تظاهرات جوانان نشاندهندۀ آن بود که جوانان محصل با مسایل اجتماعی مربوط به منافع توده های وسیع مردم در ارتباط هستند. (۷)

داکتر لطیف طبیبی

 

 

حمید الله خان فرزند علی محمد خان وزیر درباره سلطنتی بود و استاد فاکولته حقوق در خواست نموده بود که تعدادی از شاگردان فاکولته حقوق دیپارتمنت" دپلوماسی" ظاهراً برای اندوختن تجربه درزمینۀ مبارزات در پارلمان ازطریق شنیدن سخن رانی های اعضای پارلمان به آنجا بروند. این درخواست به موافقه " عمر وردک" رئیس پارلمان افغانستان که یکی از دوستان حمید الله خان نیز بود، مورد قبول واقع شد. همین بود که بعد ها شنیدیم  چوکی های اضافی برای محصلین فاکولته حقوق گذاشته شده شد.

محصلین فاکولته حقوق از اینکه به پارلمان به روز راًی گیری دکتر یوسف می روند،  افتخار کرده  وآن را نشانۀ برجستگی رشته تحصیلی خود می پنداشتند. به همین لحاظ بود که آنها چند روز پیش از جریان رأی گیری این خبر را پخش نموده بودند. در آن زمان در دانشگاه کابل رشته های تحصیلی به سنت ما اطرافیان به نام رشته "حاکمی" فاکولته حقوق بود.

بعدتر"داکتری" فاکولته طب و آخر"معلمی" فاکولته ساینس وادبیات بود. دیگر رشته ها برای مردم نا آشنا بود. به هر ترتیب، خبررفتن محصلین فاکولته حقوق به پارلمان توسط محصلین به اقارب وخانواده ها رسانده شد. خانواده ها نیزدریشی و یا پیراهن و بوت شیک برای محصلین در نظرگرفته بودند. پسرعمه ام زنده یاد اسدالله هدایت، که محصل صنف چهارم فاکولته حقوق بود موضوعات را برای خانوادۀ ما می گفت.  

اما در آن روز : صبح وقت بود که پسرعمه ام اسدالله ، با دوهم صنفی هراتی خود، یوسف عظیم و ظاهربهبود زاده، به خانۀ کرایی ما واقع ده بوری که پیوست با مکتب دارالامعلمین بود، آمدند. از زبان اسدالله  شنیدم که  محصلین فاکولتۀ حقوق را امروز به داخل شورا می برند. من که در آن هنگام شاگرد صنف دهم مکتب نادریه بودم واز طرف بعد از ظهر در کتابخانه " برتش کنسول" واقع شهرنو کار می کردم، بی قرارشده آمادگی گرفتم که به  طرف پارلمان که شورای ملی یاد می شد، بروم . فراموشم نمی شود که دارندۀ شور وشوق بودم و به چنین مسائلی علاقه داشتم. در نتیجه  بایسکل خود را آماده کردم با پوشیدن دریشی سیاه، از راه سرای غزنی، کارته سه سرک مقابل خانه زنده یاد دکتر یوسف به سوی پارلمان رفتم. فاصله دروازه با پارلمان تا خانه دوست ما امین حسین زاده که فعلا درهامبورگ زندگی می کند ، در حدود چند صد متربود او هم  همراه من شد.

 

مقابل پارلمان گوشۀ سرک دارالامان و سرک کارتۀ سه محصلین فاکولته حقوق وچند دختر جوان و آقایان ایستاده بودند. در آنجا شخصی که بعدتر گفتند، حمیدالله خان رئیس فاکولتۀ حقوق است رسید. تعدادی از محصلین که کارت داشتند داخل شدند. تعداد زیادی در بیرون ماندند. مدت زمان زیادی نگذشته که تعداد بیرونی ها زیاد شد. تعداد زیاد پولیس ها نیز حاضر بودند. بعد از تله و تنبه با پولیس برای دخول به تعمیر پارلمان و مواجه شدن به ممانعت پولیس ها، شعار های مرگ بر حکومت، غیره و غیره سرداده شد.

 بعد ازاین که تعداد جمعیت بیشتر شد، تظاهرکنندگان بطرف مکتب حبیبیه به راه افتادند. از مکتب حبیبیه تعدادی شاگرد با این جمعیت افزوده شد. بطرف لیسه غازی روان شدیم، اما، از لیسه غازی مانند حبیبیه تعداد زیادی شاگرد بیرون نشد.   شاید در حدود ۶۰۰ تا ۸۰۰ نفر بطرف دانشگاه کابل رفتند.

دردانشگاه (پوهنتون) مظاهره شکل گرفت. سرقبر سید جمال الدین افغان، مقابل فاکولته ساینس شخصی سخنرانی کرد که قد واندام کوتاه داشت، گفتند، انجنیر محمدعثمان نام دارد.  سخن رانی او سیاسی وعلیه نظام شاهی بود. چند نفر از مظاهره چی ها شعار می دادند که مظاهرۀ اصلی در شهر بر گذار می شود. لطفآ بروید به شهر. متأسفانه  نام هایشان را به یاد ندارم. چون شناخته شده نبودند.

 من همچنان با بایسکل به طرف شهر رفتم. در حدود ساعت دو بعد از ظهربود، چند صد نفردراول جاده میوند مقابل سینمای پامیر جمع شده بودند. بالای کانتینر آهنینی که مجلات و غیره چیزها را می فروخت و رنگ سبز داشت، شخصی سخنرانی کرد که گفتند، داکتر هادی خان محمودی است او ضد رژیم سخن رانی می کرد. شعار های زیادی مرگ بر حکومت داده شد.

بعداً مظاهره چی ها بطرف سفارت آن وقت شوروی و مکتب عایشه درانی تا سر پل باغ عمومی رفتند. آنها از طرف جنوب دریای کابل ازسرپل گذشتند و بطرف شمال دریای کابل تا قبر شاه دو شمشیره شعار داده می رفتند.(۸)

 

معراج امیری

 

  چشم دید من از جریان وقایع سوم عقرب

 روزدوم عقرب که قرار بود دوکتور یوسف برای گرفتن رای اعتماد به پارلمان برود، من از خانه که با ساختمان شورا ۵۰۰ متر فاصله داشت، طرف درازه دخولی شورا روان شدم تا ببینم اوضاع از چه قرار است، در مقابل شورا یک تعداد معدود پولیس و عسکر و موتر های پولیس جابجا شده بودند. من هنوز به نزدیک دروازه نرسیده بودم که یک موتر مینی بوس در مقابل دروازه توقف کرد و چند نفر از بچه های فاکولته حقوق که با یکی دونفر شان از نزدیک معرفت داشتم، از آن پایین شدند، در عین زمان حمیدالله خان رییس فاکولته حقوق ر ا دیدم که به بچه ها اشاره میکرد تا هرچه زودتر داخل شورا شوند، او فکر کرده بود که من هم از جمله آنها هستم، مرا دعوت بداخل شدن به شورا نمود، اما ، من داخل شورا نشدم زیرا فکر کردم که افراد انتخاب شده در این جمع هستند چون سالون شورا گنجایش تعداد زیاد تماشاچی را ندارد. من از همانجا روانه پوهنتون شدم تا بموقع بدرسم برسم.  در جریان روز بعضی از محصلین از طریق اخبار رادیو، تعدادی در صحن پوهنتون وعده یی درموترها تا اندازه یی ازجریان وقایع در داخل شورا، اطلاع حاصل کردند، از جمله اینکه : رأی اعتماد برای حکومت نظر به ازدحام تماشاچیان به تعویق افتاد.

 

روز سوم عقرب من طبق معمول شاید ساعت هشت صبح و چیزی وقتر و یا ناوقتر روانۀ پوهنتون شدم، در حدود ساعت نه ونیم و یا شاید ده بجه در مقابل تعمیر فاکولته حقوق و اقتصاد با چند محصل دیگر مصروف گفتگو بودیم، که فردی سراسیمه در برابر ما قرار گرفت او به عجله گفت: در مقابل شورا خون می بارد ، بالای محصلین امر فیر داده شد و به همان عجله داخل دهلیز فاکولته حقوق و اقتصاد شد، چون ساعت ۱۰ صبح و وقت تفریح بود، آوازه بسرعت در داخل پوهنتون پیچید و تا ساعت یازده صحن پوهنتون پر از محصلان غضبناک بود. همه بدون سخنران و سخنرانی و یا کدام شعار بطرف سرک عمومی کوته سنگی روان شده شاکردان دارالمعلمین و ابن سینا  به تشویق یک تعداد محصل از صنف ها خارج و به صف مظاهره چیان پیوستند. در مسیر راه جانب دهمزنگ از شاگردان لیسه غازی هم تقاضا شد تا به مظاهره بپیوندند. بعد بطرف منار دهمزنگ و از آنجا به امتداد سرک دارالامان جانب شورا روان شدیم در این جا هم نه تصادمی با پولیس صورت گرفت نه سخنرانی وجود داشت و نه کسی سخنرانی کرد. تا زمانیکه تظاهر کننده گان در مقابل مکتب حبیبیه رسیدند، من که شاید در وسط قطار مظاهره بودم ، تصادمی را  با پولیس ندیدم.  برای مقامات امنیتی  و پولیس چنین حرکتی یک واقعه غیر مترقبه بود و در برخورد با چنین حالتی هیچ نوع تجربه قبلی و توان تصمیم گیری عاجل را نداشتند. مظاهره کنندگان ، متعلمین  مکتب حبیبیه را تشویق به سهمگیری در مظاهره می نمودند. همزمان به آن یک افسر پولیس سوار به یک موتر سایکل سرخ کجاوه دار با سرعت زیاد از جانب دهمزنگ کوشش میکرد صف مظاهره چیان را تخریب کند. با وجودیکه وسط سرک برای او خالی شد اما او در کنار راست سرک با کجاوه موتر سایکل دوسه نفر را زخمی کرد. این حرکت باعث شد که یک تعداد سنگ ها را به طرف او پرتاپ کنند، که در اثر آن پولیس درناحیه سرزخمی شد، در حالیکه کلاهش افتاده و خون از سرش جاری بود، با همان سرعت از مقابل ما گذشته و شاید صد متر دور تر موتر سایکلش چپه شد و خودش زیر لت و کوب یک تعداد مظاهره چیان قرارگرفت. درعین حال یک پولیس جوان که فکر میکنم از ماموریت پولیس کارته ۴ وظیفه گرفته بود تا جریان مظاهره را زیر نظر داشته باشد، در حال بلا تکلیفی و حیرانی از بچه ها می پرسید چه گپ است. وقتی حرکت پولیس موتر سایکل سوار بچه ها را غضبناک ساخت کلاه این پولیس جوان را هم از سرش پرانده و کسی با سنگ بسرش زد. او در حالیکه می گریست ادعا داشت که تفنگچه اش را کسی از کمر بندش دزدیده و عذرمی کرد که آنرا مسترد نمایند، در غیرآن جزای سنگین متوجه او خواهد بود. چون از سرش به شدت خون جاری بود، به کمک یک تعداد از بچه ها با تکسی و یا یک موتر رهگذر شخصی (درست بخاطر ندارم) اورا به شفاخانه علی آباد انتقال دادند.  از این به بعد که شاید در حدود۱- ۲ بعد از ظهر بوده باشد، مظاهره خشونت بار شد، به خصوص زمانیکه یک تعداد مظاهره چیان به طرف خانۀ داکترمحمد یوسف روان شدند. من در جمله کسانی بودم که با یک گروپ جانب شهر رفتیم، نمیدانم چرا ؟ نظر به گفتۀ یکی از دوستانم که در همسایگی ما زندگی میکرد و محصل فاکولته انجنیری بود،  بخش مظاهره کنندگان که جانب منزل داکتر یوسف رفتند، در طول راه با پولیسهای ماموریت کارته ۴ تصادم نمودند، بعد ها ادعا شد که مظاهره کنندگان با بدست آوردن تفنگها از ماموریت آغاز به فیر نمودند.(  نظر به معلومات دوستم که فعلاً در قید حیات نیست)،  این ادعا نادرست است.  فیراز جانب  قوای پولیس و عسکری بعد ازآغاز زد و خورد  صورت گرفت که سه کشته و تعداد زیاد زخمی بجا گذاشت. 

مظاهره که طرف شهر رفته بود تا به چهارراهی پشتونستان ادامه پیدا کرد و بعد از آن من صف مظاهره را ترک کردم. چنانکه روز بعد شنیدم، بعد از آن همه پراگنده شده بودند. من در جریان مظاهره، طاهر بدخشی را که در گذشته به ارتباط یکی از دوستان  او را یک بار دیده بودم و به عنوان نویسنده و ادیب به من معرفی شده بود، در عقب یکی از درختهای پشه خانه درحال ملاقات با فرد دیگری دیدم. در روزهای بعدی مظاهره هم، سخنگویان تظاهرات زیادتر افرادی بودند که با جمعیت  دیموکراتیک خلق رابطه نداشتند. مثلاً عبدالله کاظم، و کبیر نوروز. "(۹)

 

داکتر محمدحسن شرق

 

 حکومت داکتر محمد یوسف که به مخالفت به محمد داؤد شهرت یافته بود، به وعده های نسل جوان وتکمیل قانون اساسی وتشکیل حکومت پارلمانی که به حوت ۱۳۴۱ شروع گردیده بود، با برخورد خونین وعاقبت نیندیشانۀ عساکر وپولیس با تظاهرات محصلین پوهنتون ومتعلمین مکاتب بروز سوم عقرب ۱۳۴۴ که میخواستند جریان( به اصطلاح خود داکتر صاحب محمد یوسف خان اولین حکومت پارلمانی) جلسه پارلمان وجریان اخذ رای اعتماد حکومت را مشاهده نمایند، خاتمه پیدا کرد.

داکتر محمد یوسف بروز چهارم عقرب توانسته بودند رای اعتماد بگیرند .اما پیش آمد حکومت مقابل محصلین بروز سوم عقرب ۱۳۴۴ پرده از روی ادعا های پوچ وعام فریبانۀ مقامات وخواسته  های جا طلبانۀ مدعیان دموکراسی را از میان برمیدارد از آنرو حکومت داکتر محمد یوسف در افغانستان اولین حکومتی بود که در زمان حکومت او تظاهرات محصلین بجبر وقوه اسلحه جارحه وناریه خاموش میگردد.

داکتر محمد یوسف که در زمان صدارت خود از پشتیبانی بعضی از مقامات به مخالفت با محمد داؤد برخوردار شده بودند، برای از بین بردن تظاهرات وقلع وقمع کردن محصلین بشکل قهرآمیز وبا سلاح ناریه از همان مقام برای سرکوب آنها به عساکر قومانده میدادند . . ."(۱۰)

  

عظیم شهبال

 

 " سال ۱۳۴۵( ۱۳۴۴ .شاید اشتباه تایپی باشد)  اولین دفعه جنبش جوانان شروع شد و۳ عقرب تظاهر جوانان در شهر کابل صورت گرفت. وآن وقت مرکز حزب ( حزب دموکراتیک خلق ) در بانک رهنی وتعمیراتی بود وهئیت رهبری حزب آنجا جمع شدند وما وظیفه یافتیم که برویم به هرترتیبی که شود برای شادروان طاهر بدخشی بگوئیم که تو از این مظاهره برآمده پس باید بیایی. رفتیم برایش گفتیم . گفت ما حالی آمدیم از این مظاهره نمی روم وتا شام بود وشب هم بوت های خود را از پایش نکشیده بود وبوتهایش بندایش بسته کرده وآماده بود  که معلومدار که آماده گی عام وتام بزندان داشت . از او خاطر هیچ وقت همان شهامت وشجاعت او از ذهن من شخصاً دور نیست ."(۱۱)

 

" بدخشی پس از سالها عرق ریزی روانی و گوارش های دشوار ذهنی سرانجام بدین باورمندی رسیده بود که یگانه راه نجات وفلاح راهیست که به ایدیالوژی طبقۀ کارگر منتهی میشود. اوشیفتۀ واررهسپار این راه شد ودر ماه جدی سال ۱۳۴۳ به مثابه یکی ازعمده ترین کادرهای رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان ومسئول تشکیلات حزبی وشخصیت درجه سوم حزب وارد کار زارسیاست گردید. " (۱۲)

 

                                                                                

ادامه دارد

 

رویکردها وتوضیحات

1-                انجنیر عزیز جرأت .نامه به نگارنده

2-                داکتر محمد اکر م عثمان. کوچۀ ما . چاپ اول . جلد اول صص ۴۱۸-۴۲۰

3-                کوچۀ ما،جلد اول ص ۴۳۰-۴۳۱. شایان یادآوری است که هنگام  پرسش ازمعلومات جناب داکتر محمد اکرم عثمان پیرامون رویداد سوم عقرب ، به آن چه  که در کتاب " کوچۀ ما " نگاشته است، اشاره نمود. از این رو اقتباس از " کتاب کوچۀ ما" را به رغم صورت داستانی موضوع ،به عنوان برداشت ایشان از آن رویداد ، آورده ام.

4-                 سردارعبدالولی درآن هنگام (سوم عقرب ۱۳۴۴) قوماندان قوای مرکزی نبود، بلکه سمت رسمی وی ریاست ارکان آن قوا بود. در اینجا با حدود وثغور صلاحیت او که بالاتر از صلاحیت قوماندان قوای مرکزی بود و اظهر من الشمس است ؛ وحتا در امور حکومتداری مداخله می نمود، روبرو می شویم ،اشاره به ضرورت تصحیح مقام او به این ادعا که او دارندۀ صلاحیت بالاتر بود، صحه می گذارد.

5-                صباح الدین کشککی. دهۀ قانون اساسی . ص ۴۶/۴۷

6-                عبدالصمد غوث ،سقوط افغانستان، ص ۱۵۳

7-                  "تاریخ نوین افغانستان"، ضمیمهء "حقیقت انقلاب ثور" ص ۳۴ ، (۲۰/۱۲/۱۳۶۰ .

8-                داکتر لطیف طبیبی،. نامه به نگارنده

9-                معراج امیری، نامه به نگارنده

10-             محمدحسن شرق، "کرباس پوشان برهنه پا". خاطرات دوکتور محمدحسن شرق از ۱۳۱۰تا ۱۳۷۰هـ.ش پشاور. مرکز نشراتی میوند

11-            عظیم شهبال ،یادنامۀ محمد طاهر بدخشی . ص ۸۹ . کابل ۱۳۶۹ . ناشر سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان.

12-            بیانیۀ محبوب الله کوشانی، منشی اول کمیتۀ مرکزی  سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان. سوم قوس ۱۳۶۸.کابل. منبع بالا .ص ۶

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل     ۱۸۷،          سال    نهـــــــــم،      حوت      ۱۳۹۱ هجری خورشیدی           اول مارچ      ۲۰۱۳ عیسایی