کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

خوانده اید:

 

 

آغاز مجرا

 

 

آغاز سفر: به ‌سوی تهران
 

 

در قم

 

 

اینک «اصفهان نصف جهان»
 

 

به ‌سوی سی‌وسه پل
 

 

باغ پرنده‌گان اصفهان

 

 

 

 

 
 

   

نویسنده: منوچهر فرادیس

    

 
از آسه مایی تا دماوند

 

 

 





 

به ‌سوی خیابان رؤیاهایم: خیابان انقلاب


خیابانی که با تمام وجود آن را دوست دارم وجب به وجب بگردم و حس کنم و زنده‌گی. تا نام خیابان انقلاب را می‌شنوم مانند عاشقی که معشوق را در آغوش گرفته باشد و دماغش برای حس کردن بوی بدن معشوق به پرش آمده باشد و تند تند نفس بکشد، قلبم به هیجان می‌آید. تمام وجودم آمادۀ دیدار از این خیابان دوست‌داشتنی و عزیز می‌شود. خیابانی‌که اکثر مطلق ناشران زبان من، زبان پارسی دری را در خود جا داده و ده ‌سال بیش‌تر می‌شود که هرکتابی را می‌خرم نشانی آن چنین است: خیابان انقلاب مقابل دانشگاه تهران... خیابان انقلاب بین فروردین و فخر رازی... هیجان جریان دارد. منی ‌که خیلی وقت است هیجان ندارم، هیجانی شده‌ام. مقابل دروازۀ تاریخی دانشگاه تهران بس می‌ایستد و نیم ساعت وقت داریم تا در خیابان انقلاب کتاب خرید کنیم و دوباره برگردیم. مقابل دروازۀ دانشگاه تهران چند قطعه عکس می‌گیریم. می‌خواهم چند قطعه عکس تنهایی از خودم با این دروازۀ تاریخی داشته باشم. دروازۀ دانشگاهی که همیشه دوست داشتم دورۀ لیسانسم را در آن تمام کنم که نشد و می‌دانم نخواهد شد که ماستری را در آن بخوانم. حیف!
باید دیوان امام را بگیرم. یکی نه، دوتا نه، سه جلد باید بگیرم. یکی برای خودم، یکی برای دوست یگانه و بی‌بدیلم سهراب و یکی هم برای صمیم جان. فروشگاه را پیدا می‌کنیم و سه جلد من می‌گیرم و یک جلد آقای عارفی و دو جلد هم بیژن سیامک. از این فروشگاه که بیرون می‌شویم می‌رویم به فروشگاه انتشارات طهوری. انتشاراتی که تا چاپ چهل و چندم هشت کتاب سهراب سپهری را چاپ کرده. باید دو جلد از آن بگیرم، برای سهراب و صمیم. اما متأسفانه فروشنده می‌گوید که ما چاپ آن را واگذار کردیم به ناشر دیگری. از انتشارات طهوری فقط کتاب پیدایش رمان پارسی کرستیف بالایی را پیدا می‌کنم که باید برای خودم و استاد ره‌نورد زریاب بگیرم. هرچه نگاه می‌کنم چیزی به ذهنم نمی‌رسد و محو تماشای این‌همه کتاب شده‌ام، فهرستم را نیاورده‌ام و ای دادی بی‌داد! هیچ کتابی خریده نمی‌توانم جز همان پیدایش رمان پارسی. دوسه عنوان دیگر را می‌پرسم، می‌گوید چاپش تمام شده. از فروشگاه طهوری بیرون می‌شوم و کمی پیش‌تر که می‌آیم یک دکان بسیار کوچک و کهنه را می‌بینم با پیرمردی در میان آن. روی تخته چوبی دراز که حیثیت پیش‌خوان این دکان را دارد، آثار هدایت و چند جلد رمان دیگر هست و هرکس که می‌آید می‌گوید ما همین کتاب‌ها را داریم. آثاری از سیلونه و عباس معروفی و بقیه... فکر می‌کنم جای اصلی را یافته‌ام. اجازه می‌گیرم و داخل می‌شوم. به به، عجب کتاب‌هایی! پشت پرده حرم‌سرا‌ها، چهره عریان زن عرب، تفسیر خواب از فروید، آثار سیلونه با ترجمۀ زنده یاد محمد قاضی عزیز و دوست‌داشتنی... همه هم یا زیراکس است یا چاپ پیش از انقلاب. نزدیک به نیم ساعت کتاب جمع می‌کنم و حساب کتاب که می‌کند، بیش‌تر از شش صد هزار تومان می‌شود. دو خریطۀ پلاستیک نسبتاً بزرگ، پر می‌شود از کتاب. کتاب‌هایی که دوست داشتم داشته باشم، اما در فهرست من نیست. از یک طرف نگران هستم که مبادا برای کتاب‌هایی که در فهرست دارم و آن فهرست دوازده صفحه‌ای هم از سه چهار سال تا حالی با من است، کتاب‌هایش تهیه شود و من پول تمام کرده باشم.
در این فکر و حال و هوا هستیم که آقای باقر کاظمی می‌آید و این‌که آقای فرادیس پانزده دقیقه از وقت گذشته و چه و چنان و من باز حیران می‌مانم که آقای کاظمی شما سر پیاز هستید یا ته پیاز. آقای داوود کاظمی‌ای که مسئول گروه است یا آن آقای حیدری‌ای که مسئول اتحادیه است این‌قدر این و آن با ما ندارند که شما خودتان را به آب و آتش می‌زنید. به دوستان می‌گویم وقتی افغانستان برسیم، حتماً آقای کاظمی ریاست اتحادیه را با این شیرین‌کاری‌هایش از دست آقای حیدری می‌گیرد! خوب ما هم تقصیر داریم که پانزده دقیقه دیر کرده‌ایم، اما خوب هم می‌دانم که در تمام سفر تنها همین‌جا است که من دیر می‌کنیم و بقیه سفر را سروقت بوده‌ام و خواهم بود که همین قسم هم می‌شود. اما در خیابان انقلاب اگر یک هفته تمام هم باشم، باز هم وقت کم می‌آورم. ناخواسته از خیابان انقلاب جدا می‌شوم و دوباره سوار بس می‌شویم. می‌رویم به هوتل و صرف غذای چاشت و بعد هم باید برویم فرهنگستان هنر.

فرهنگستان هنر..... در شماره ی آینده

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل            ۲۷۰    سال  دوازدهم         اسد/ سنبله     ۱۳۹۵         هجری  خورشیدی    ۱۶ اگست ۲۰۱۶