کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

هما امیری

    

 
مادر

 

 

 

دلم با خزان رفتنت نمیسازد
زندگی را هیچگاهی
چنین بی صدا نگریسته بودم
بادها .... یاد ترا در
شب من موج توفان می وزند
فرشتۀ خواب
بسترم را از تو تصویر میکشد
دل تنگی ها ترا
در گور سینه ام تنگ میفشارد
وقتی زمینِ همه آدم ها خالی از توست
من حس نیازم بتو را فریاد میکشم و
آهنگ درد، درد ، درد ، بیتویی
را تا خدا رسا زمزمه میکنم
وقتی بغض نگاه هیجان زده ام
دنبال شانه های تو مسافرم میسازد
من برای اشک هایم پرنیان دامن تراگم میکنم
و قطره قطره قطره میریزم .
اینروزها ... در فصل درد تو
لبخندم را از خدا دوباره میخواهم
که من در مبادله هدیۀ بهشت بخشیدمش
میمیرم وقتی نبود ترا
در تبسم پراز نیاز
پدرم داستان میخوانم
آنگاه .... میدانم
کسی مثل من تنها نیست
مادر ... بیتو خیلی تنهایم





هما امیری
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل               ۲۶۴       سال  دوازدهم          ثور/جوزا     ۱۳۹۵         هجری  خورشیدی       شانزدهم می  ۲۰۱۶