کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

هادی میران

    

 
نروید تا گل اندیشه، سهم باغ بحران ا‌ست !

 

 

 

بحران همانگونه که در اشکال مختلف قابل تاویل و تفسیر می‌باشد، در اشکال و ابعاد مختلف بر اندام یک جامعه سایه می‌اندازد. تخاصم منافع، ضعف و ناکارآمدی  قراردادهای اجتماعی، فقدان ظرفیت برای تعریف و تدوین قراردادهای جدید برای پاسخ گفتن به نیازهای مدرن، استفاده ناتعریف شده از قدرت و توزیع نا متعادل امکانات جامعه سبب خلق تنش در مناسبات اجتماعی می‌گردد که از آن به نام بحران سخن می‌رود. زندگی دستجمعی نیازمند تعریف قراردادهای اجتماعی است که بتوانند شرایط مناسب را برای تسهیل جریان زندگی فراهم نماید. این قراردادها که به نام قوانین یاد می‌شوند میزان ظرفیت تفکر و فرهنگ یک جامعه را به نمایش می‌گذارند که از یک طرف شرایط و قواعد همزیستی میان شهرواندان یک جامعه را فراهم می‌نماید و از طرف دیگر روند توسعه اجتماعی و شرایط تولید و استفاده از امکانات رفاهی را تسهیل می‌نماید. از آنجاییکه پدیده های دخیل در زندگی مجموعه‌ی از متغییرها می‌باشند، همخوانی و انطباق قراردادهای اجتماعی با این متغییرها همواره مستلزم بازنگری و بازتعریف می‌باشند که چگونگی و ظرفیت تعریف قراردادهای جدید، تشخیص نیازهای مدرن و راه‌های دست‌یابی به آن، اندیشه نامیده می‌شود.

طرفیت و ماهیت اندیشه در ابعاد مختلف نرم‌افزار و سخت‌افزار به نمایش می‌نشینند که بعد سخت افزار آن در اشکال فراورده‌های صنعتی و بعد نرم‌افزار آن در اشکال برسازه‌های معرفتی و اخلاقی در شبکه‌های روابط و مناسبات اجتماعی به مصرف می‌رسد و فرایند این وضعیت به رفاه اجتماعی و تامین امنیت روانی جامعه منجر می‌گردد. میزان تولید و ظرفیت اندیشه با میزان کثرت‌گرایی در تفکر و خلق فناوری‌های مدرن برای فراهم کردن شرایط تسلط هرچه بیشتر انسان بر طبیعت و همچنان خلق الهیات متناسب اخلاقی و رفتاری برای همزیستی مسالمت آمیز و ظرفیت زبانی برای تعامل، قابل سنجیش می‌باشد. جوامعی که نتوانسته اند و یا نمی‌توانند شرایط همزیستی مسالمت‌آمیز همراه با رفاه اجتماعی را فراهم نموده و به الهیات اخلاقی، ظرفیت زبانی و قراردادهای متناسب اجتماعی دست یابند، یا به رکود اندیشه گرفتار اند و یا به سکوت اندیشه گرفتار اند که به ظرفیت لازم برای تبدیل اندیشه به قرارداد نایل نیامده اند. رکود و سکوت اندیشه دو حالت متفاوتی اند که هردو از به دلیل سیطره تقدس الهیاتی پدید می آیند.  در این جستار سعی بر این نهاده شده است که این وضعیت را از چشم‌انداز پدیدار‌شناسی مورد دقت قرار داده و پدیده‌های رکود اندیشه، سکوت اندیشه و توهم الهیاتی را به عنوان پدیدارهای غالب در تمام مناسبات اجتماعی که آبش‌خور ریشه‌های بحران در این جامعه می‌باشند به بحث و تحلیل گرفته شوند.

رکود اندیشه:

رکود اندیشه به وضعیتی گفته می‌شود که در آن انگیزه‌های جدی برای تفکر و تعمق شکل نگرفته اند و شرایطی برای تعامل افق‌های متفاوت فکری فراهم نیامده است. در این وضعیت به دلیل ضعف قراردادهای اجتماعی و یا عدم التزام به آن نیازهای طبیعی انسان بیشرینه از مجرای فریب و خشونت پاسخ گفته می‌شوند که فرایند آن به تکثیر خشونت و فرو فروپاشی دیواره‌های التزام اخلاقی منجر می‌گردد. در وضعیت رکود اندیشه، به دلیلی اینکه گشایش افق‌های جدید دشوار می‌باشند، زبان از کارکرد تعامل و گفتمان عاجز می‌ماند و چیزی به نام ظرفیت زبانی و یا به قول وینگشتاین فلیسوف آلمانی "بازی زبانی" وجود ندارد. وینگشتاین با طرح شکل زندگی بر سازه‌های زبانی، به این نکته تاکید می‌کند که معنی و فهم در بازی‌های زبان ایجاد می‌شود و در ساختارسازی زندگی عینی، زبان و روابط اجتماعی دو روی یک سکه هستند. از این چشم‌انداز،  زبان و ظرفیت زبانی تجلی حیات انسان‌ها دانسته می‌شوند و آموزش زبان نه به عنوان توضیح بلکه به عنوان کاربرد فهم و اندیشه تعبیر می‌گردد. هومبولت فلیسوف و زبان‌شناس دیگر آلمانی نیز زبان را برتابنده اندیشه و شناسنامه جغرافیای تفکر و دنیای ذهنی آدم‌ها می‌داند که نه تنها به عنوان یک ابزار بلکه به عنوان شکل دهنده ذهن شناخته می‌شود که صورت افکار و عقاید آدم‌ها را به تصویر می‌کشد. از همین رو زبان و اندیشه دو عنصر یک پارادایم تعبیر می‌گردد که به آدم‌ها به عنوان هستنده‌های مسلط بر هستی معنی بخشیده و زمینه‌های هرچه بیشتر فرمانروایی او را بر جغرافیای هستی فراهم می‌نماید. با توجه به این تعامل، زبان رایج در مناسبات اجتماعی در افغانستان که ظرفیت اندیشه و قدرت تعامل‌گری اجتماع را بر می‌تاباند، سخت بیمار و فقیر است که در واقعیت فقر اندیشه را به نمایش می‌گذارد. محدودیت دایره واژگانی و فقر بلاغت در زبان مادری چیزی نیست جز فقر اندیشه که در زبان تجلی می‌نماید. با قاطعیت می‌توان گفت که زبان با قدرت اندیشه‌ می‌چرخد و گردش زبان تصور و تصویر آدم‌ها از هستی و پدیده‌های پیرامونش را به نگارش می آورد. در افغانستان متاسفانه نه چیزی به نام جریان تولید اندیشه شکل گرفته است که افق‌های جدیدی را فراروی مردم گشوده باشد و نه هم عوامل رکود اندیشه مورد پرسش قرار گرفته است که شرایط تولید اندیشه هموار گردد.

سکوت اندیشه:

گردش چرخه تولید اندیشه، تعامل ذهنی انسان با هستنده‌های پیرامونش را به تماشا می‌گذارد. اما اهمیت و اثرگذاری اندیشه‌های تولیدشده وقتی پدیدار می‌گردد که به قرارداد اجتماعی تبدیل گردیده و شامل الگوهای رفتاری گردد. زیباترین اندیشه وقتی نتواند در اشکال قرارداد و الگوهای رفتاری تبارز نماید، به نگاره های زیبایی می‌مانند که بر دیوار ذهن آدمی آویخته اند و بدون اینکه عامل هیچ تغییری در مناسبات اجتماعی گردد. از همین رو به اندیشه‌های قرارداد ناشده، اندیشه‌های ساکت گفته می‌شود که صرف می‌تواند برای دیواره‌های ذهن آدمی کاربرد تزئینی داشته باشد. سکوت اندیشه تفاوت چندان فاحشی با رکود اندیشه ندارد، زیرا در هردو وضعیت قراردادهای مسلط بر مناسبات اجتماعی از دستبرد مصئون اند و تعاملات افراد با هستنده‌های پیرامونی شان در منظومه منافع حاکمان سیاسی یا با تمرد انفرادی از هنجارهای غالب بر مناسبات اجتماعی صورت می‌گیرد. شرایط سکوت اندیشه معمولن در حاکمیت ایدیولوژی و استقرار الهیات مقدس بر جغرافیای اعتقادی جامعه فراهم می‌گردد که در آن تمرد از هنجارهای وضع شده جرم شناخته می‌شود. سکوت اندیشه اما عوارض بسیار سنگین را بر روان جامعه تحمیل می‌نماید که فرایند آن به پدیدار شدن شکاف های عمیق اجتماعی منجر می‌گردد. در افغانستان اما از آنجاییکه چیزی به نام جریان تولید اندیشه شکل و شمایل جدی نپذیرفته است، چیزی به نام سکوت اندیشه نیز سایه چندان سنگین ندارد.

تقدس الهیاتی:

تقدس الهیاتی یا الهیات مقدس مجموعه ای از نگرش‌ها و باورهای مقدس اند که در ابعاد متفاوت و در اشکال هنجارهای غالب بر گستره مناسبات اجتماعی سایه گسترده است و مجال نقد و بازاندیشی آن را کاملا گرفته است. در این گستره تمام فعل و انفعالات پیرامون هستی و هستنده‌های آن با جزم اندیشی‌های الهیاتی نگریسته می‌شود که فرایند این نوع نگرش به دیکتاتوری الهیاتی منجر گردیده و دستبرد به ساحت مقدس آن کفر مطلق تعبیر گردد. الهیات صرف نظر از مرزبندی‌های آن، اساسن به منظور تعدیل خشونت در الگوهای رفتاری، ملایم‌سازی اخلاق و مهار قدرت پدید آمده است اما متاسفانه تعامل دیالیکتیکی حاکم بر آن، از آن چیزی پدید آورده است که با نیت و ماهیت نخستین آن در تضاد و مغایرت کامل قرار دارد. از همین رو در منظومه الهیات غالب بر جغرافیای اعتقادی جامعه، چیزی به نام خردورزی و مجالی برای تاویل متفاوت از تفسیر غالب وجود ندارد. به ساده‌‌گی می‌توان دریافت که الهیات غالب به ابزار کسب قدرت تبدیل گردیده و فرایند این تعامل دیکتاتوری الهیاتی را بر سرنوشت مردم تحمیل کرده است. دیکتاتوری الهیاتی را به یک تعبیر دیگر می‌توان الهیات طالبانی نام گذاشت که عوامل شکل‌گیری و ریشه‌های نخستین آن به سال‌های بسیار دور گره می‌خورند؛ درست سال‌های که قرائت رادیکال از الهیات اسلامی در شبیه قاره هند و از آدرس مدارس دیوبندی در منطقه گسترش یافت. الهیات طالبانی تنها در میادین جنگ مصرف نمی‌شود بلکه شامل طیف وسیعی از وابستگان به این الهیات می‌گردد که از دانشگاه کابل گرفته تا عمق سنگرهای طالبان با تاویل متفاوت از الهیات و کثرت‌گرایی اندیشه، دشمنی می‌ورزند. از همین رو تسلط الهیات مقدس بر شریان‌های تفکر و اندام تخیل غالب، در نخستین تعامل جریان تولید اندیشه را دچار رکود و ایستایی کرده است و خود به عنوان پارادایم نگرش بر هستی، وسیله کسب قدت و منبع تولید و تقدیس خشونت قرار گرفته است.

پی آیند:

آنچه که گفته آمد به عنوان یک چشم انداز، بحران جاری در افغانستان را با دید دیگرگونه  تحلیل‌پذیر می‌سازد و عوامل و دلایل آن را نه تنها در بیرون از مرزهای کشور، بلکه در گستره همین جغرافیای نشانه‌گذاری می‌نماید. از همین رو عوامل پریشان‌روزگاری‌های مردم افغانستان قبل از همه چیز، در نبود تولید اندیشه و عدم ظرفیت تبدیل اندیشه به قرارداد، قابل نشانه گذاری می‌باشند. الهیات مقدس غالب بر هنجارهای اجتماعی مجال تاویل، نقد و دگراندیشی متناسب با وضعیت موجود را از نخبگان فکری جامعه گرفته است. همانگونه که در سطور نخست اشاره رفت، در نبود اندیشه هیچ قراردادی متناسب با نیاز عموی شکل نمی‌گیرد و عوامل و دلایل بحران و نا بسامانی‌های اجتماعی از دسترس تحلیل و تفسیر به دور می‌مانند. در چنین وضعیت، الهیات مقدس به الهیات دیکتاتور تبدیل می‌گردد که در اشکال ابزار کسب قدرت اعمال خشونت را توجیه‌پذیر می‌سازد. در افغانستان هرگاه جریان تولید اندیشه به عنوان یک پدیده سیال وارد مناسبات اجتماعی نگردیده و فرایند آن منجر به تعریف و تدوین قراردادهای متناسب با نیازهای عامه نگردد و الهیات مقدس مورد نقد و تاویل متفاوت با تفسیر غالب قرار نگیرد، آبشخور ریشه‌های بحران به خشکی نخواهد گرایید. مهار بحران امکان‌پذیر نمی‌گردد مگر اینکه چیزی به نام جریان تولید اندیشه به قراردادهای غالب دستبرد زده و قراردادهای جدید و متناسب با نیازهای عامه را جایگزین آن نماید. لذا تا زمانیکه سایه سیطره الهیات مقدس از بستر قدرت رخت بر نبندد و خود به عنوان پارادایم اخلاقی در جهت تزکیه اخلاق و مهار قدرت به کار گماشته نشود، سایه سنگین بحران پابرجا خواهد بود. این جستار را با این کلام موزون به پایان می بریم که نروید تا گل اندیشه سهم باغ بحران است.  

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۳۱                           سال دهم                          جدی          ۱۳۹۳ هجری  خورشیدی          اول جنوری      ۲۰۱۵