کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

حضرت وهریز

    

 
حالا دیگر

 

 

حالا دیگر
حتا این را نمی‌دانم
از کجای زمین به دور آفتاب می‌چرخی

حالا دیگر
دعایم را به چارسوی و شش جهت زمین و زمان
فوت می‌کنم
نگران سرنوشت تمام زمینم و تمام زمان..
نگران افتادن سنگ آسمانی به هر گوشه ی زمین
نگران بسی در مسیر غور
و به انفجار رسیدن نفرت در بازار ارگون
نگران جنگی در جزیره یی با نامی‌ دشوار
و غرق شدن قایقی که پناهجو زیر آب می‌برد
نگران بمبی که در میتروی لندن منفجر می‌شود
نگران بهم خوردن هواپیمایی و برجی
و نگران تخیل سنگدلانه هر بداندیش
هر پلید
در کاخ های زیبا
و در غارهای مخوف

حالا دیگر از تمام خدایان آدمی
تمنا می‌کنم فرشته یی برای پاسبانی لبخند تو بگمارند...

دست هایم به هردو پهلو آویزانند
چون آستین های لباس مندرسی از طناب
تمام آن چه که باید
در من از کار افتاده است
جز چشم های منتظر
جز دلی که شور می‌زند برای هر اتفاق نامیمون در هر گوشه ی دنیا
و لبهایی که ورد می‌خوانند در درگاه تمام خدایان...

که حالا دیگر از هیچ کس هیچ کاری ساخته نیست.

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۲۸                           سال دهم                          عقرب /قوس          ۱۳۹۳ هجری  خورشیدی          ۱۶  نوامبر ۲۰۱۴