کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

دکتر اسدالله حبیب

     منبع: بهارستان اندیشه

 
آدمی هم پیش ازآن کادم شود، بوزینه بود

سخنانی درپیرامون بیتی ازبیتهای بیدل

 

 


بیتی که درنظردارم ازسالها درحلقه های شماری ازدوستداران سخن بیدل بحثهایی را برانگیخته است. دلیل آن هم یکی دو ترفند ذهن فریب شاعرانه و فرضیۀ تکامل انواع و تقابل ظاهری آن ازدید متعارف وعامیانه با پذیرفته های دینی می باشد. بحث علمای قرآن برتیوریهای تکامل انواع « ترانسفورمیزم » و ثبات انواع « فیکسیزم» که مفصل وجالب است، بیرون ضرورت وظرفیت این نوشته پنداشته می‌شود. بیت آماج چنین است:
هیچ شکلی بی هیولا قابل صــورت نشد                    آدمی هم پیش ازان کادم شود بوزینه بود


نکته یی که این بیت را چشمگیرساخته است، شباهت آن با فرضیۀ تکامل انواع داروین درزیستشناسی است، یا درستتر همسانی فرضیۀ داروین با این اندیشه است، آنهم روایت عوامانۀ مشهورشدۀ آن که انسان ازبوزینه پدیدآمده است !
بیدل بین سده های هفده وهجدۀ ترسایی می‌ زیست( ۱۶۴۴تا ۱۷۲۱) و داروین درسدۀ نوزده،( درسال ۱۸۰۹زاده شد ودرسال ۱۸۸۲ درگذشت.) داروین هشتادوهشت سال پس از خاموشی بیدل به دنیا آمد و فرضیۀ تکامل انواع وپیدایش انسان را از هیمونیدها ویا جانوران انسان نما( نه بوزینۀ امروزی ) ازروی فسیلهای کشف شده ازچهارملیون سال پیش انتشارداد.
اندیشۀ پیدایش موالید ثلاثه : جماد، نبات وحیوان و رسیدن به مرحلۀ ظهورانسان،به صورت سیر جوهر هیولا و رسیدن ازشکلی به شکلی و صورت بستن مولودی پس ازمولودی درشرق پیشینۀ دراز دامنی داشته است.
پیش ازاین حکیم سنایی که بین سدههای ۱۱و۱۲میلادی می زیست (وبین سالهای ۱۱۳۱و۱۱۴۱ درگذشته است) در مثنوی سیرالعبادالی المعاد سروده بود :
گرچه دراصل کودکی بودم         نزد اوچوب ونی یکی بودم
چون گیا بیخبر همی خوردم باگیا همسری همی کردم ( ۱۳۱۶ص۷)
درزیستشناسی معاصر فصیلی که ازسه ملیون سال پیش است جانوری انساننما را با دندانهای نیش مانند سازگاربا گیاه خواری نشان می دهد و فصیل دیگرازهمان جانور که یک ملیون سال قدیم است، نشانۀ گیاهخواری ندارد. بیولوگها با آزمایش گویا دریافته اند، که در بدن انسانها سلولها ونسجهای نباتی وجود دارد.
مولانا که در سدۀ سیزدهم میلادی می زیست( تولد ۱۲۰۷و درگذشت ۱۲۷۳ ) هم دردفترسوم مثنوی گفته است :
ازجمادی مردم ونامی شدم    وزنما مردم به حیوان پرزدم
مردم از حیوانی وآدم شدم    پس چه ترسم کی زمردن کم شد
حملۀ دیگـــــربمیرم ازبشر   تابرآرم ازملایک پــــروسر
یا درمناجاتی می سراید:
صد هزاران حشردیدی ای عنود   تاکنون هرلحظه از بدو وجود
ا ز جمادی بی‌خبر سوینمـــــا      وزنمــــاسوی حیات و ابتلا
باز سوی عقل وتمییزات خوش   باز سوی خارج این پنج و شش
یعنی این اندیشۀ تکوین مرحله یی عالم نزد شرق وعرفا ی خراسانی شناخته بوده است.
زیاده برآن بعض میان دو مرحله میانگینی را هم نشان داده اند، مانند شیخ محمود شبستری که بین سده های سیزده وچهارده میلادی می زیست (۱۳۴۰ _۱۲۸۸) درکتاب مرآت المحققین می نویسد:
«
ودراینمقام ازاحوال اَعْراض همين مقدارکافی است. پس جوهربرپنج قسم باشد: عقل ونفس وهیولى وجسم وصورت؛ وجسم مرکب چون معادن ونبات وحیوان وانسان؛ وجسم بسیط چون افلاک وعناصرواین ابیات این مجموع راشامل است:

اول ز مکوَّنات عقل و جان است
وندر پی آن، نُه فلک گردان است
زین جمله چوبگذری چهارارکان است
پس معدن وپس نبات وپس حیوان ا ست
دیگربدانکه درمراتب مرکبات، میان معادن ونبات،متوسط مرجان است، یعنی درشکل وصلابت همچوسنگ است ولیکن دردریامیرویدوهمچونبات ازمیان آب برمی آیدوچون خشک شدسنگ میگرد د ومتوسط میان نبات وحیوان، درخت خرمااست که چندخاصیت حیوان دارد، یعنی چنانکه درحیوان مذکرومؤنث هست دراونیزهست، چنانکه تا مذکرحیوان به مؤنث نزدیک نشودبارنگيرد، درخت خرمانیزتا مذکرش ندهند بارندهد.دیگرچنانکه حیوانات راسرببرند هلاک شوند، درخت
خرما نیزچون سرش ببرند هلاک شود ومتوسط میان حیوان وانسان بسیاراست،اماآنچه ظاهرتراست کپی ا ست، یعنی بوزینه، که همۀاعضای اوبه مردم ماند.
واین متوسطات برای آن اندکه هریک بدایت مرتبۀاعلا ی خوداند ونهایت اسفل، تاسلسلۀ موجودات ومراتبایشان مرتب باشد
(
مرآت المحققین، شیخ محمود شبستری، ص ۹ و۱۰)
اکنون می توان گمان برد که داروین درکاوشهای خود، الهامی از فرضیه های شرقی گرفته بوده باشد. می گذریم به شرح بیت بیدل. بیدل می گوید :

هیچ شکلی بی هیولا قابل صـــورت نشد
آدمی هم پیش ازآن کادم شود بوزینه بود


دراین بیت یک نکتۀ فلسفی به زبان شعر درمصرع نخستین و یک نکتۀ اجتماعی درمصرع دومین بیان شده است.بین هردو مصرع هیچ پیوند دستوری وجود ندارد.برآن بنا بیت مورد نظررا می توان دارای آرایۀ معادله شناخت. همچنان می توانیم آنرا درصنعت مدعا مثل بپذیریم. دراین صورت مصرع نخستین بیانگر مدعا نه بل که مثال است.
هیچ شکلی بی هیولا قابل صورت نشد، یعنی نشده است یا نمی شود. درغزلی که این بیت جای دارد هیچ بحث فلسفی هیولا و صورت نیست. بنابرآن مدعا را درمصرع دوم باید جست. و زیاده برآن دراین مصرع که یک جملۀ خبری است، یک نکتۀ ذهن فریب است وآن واژۀ صورت درکنارشکل.
بیدل صورت را به معانی رخسار، فورم شعر، ظاهرهرچیزی و مترادف شکل نیز به کاربرده است، مانند:
بیدل این صورت وشکل آن همه نیست
آدمـــــــــــی معنی دیگـــــــــــردارد
مگرصورت دراین بیت به معنای فلسفی آن یعنی تحقق پذیری، عینیت یابی و هست شدن چیزی به کاربرده شده است.
یعنی شکل،بدون هیولا _ همان جوهر سیال که درهمۀ هستان ودر همۀ هستی هست، نمی تواند عامل عینیت یابی شی باشد.
مدعا درمصرع دوم است. «آدمی» دربرابر آدم درهمین مصرع معنای همه جامعۀ بشری را دارد و« آدم »چکاد تکاملی و فرهیخته گی آن و راس مخروط آدمی است. آدمی هم برای رسیدن به مقام آدم به هیولا نیازمند است وهیولا همانا معنویتی است که زیرعنوان آدمیت شناخته می شود یعنی همه هوش وخرد و تخیل وعواطف وزبان،یا شرط بنیادی آدم شدن آراستگی به هیولای آدمیت است، نه شکل آدمی.
نکتۀ ذهن فریب دیگر عبارت « بوزینه بود » است. مگربیدل باوردارد که انسان ازبوزینه پدیدآمده است؟ اگر چنین نیست، چرا حکم قاطع می کند و « بود» می گوید؟
اکنون اندکی درحاشیه، به این بیتهای بیدل توجه بفرمایید:

شعله یی بودم کنون خاکسترم مفت طلب
سوختن عریانی ام را جامۀ احرام کرد
شگفتا که بیدل گویا کدام زمانی شعله بوده وبعد خاکستر شده است!؟

چون سبحه دراین سلسله بیگانگیی نیست
سرهاهمه پا بود، که پاها همه ســـرشد
وباز شگفتا که درتاریخ،کدام زمانی، گویا سرها همه پا بوده اند! ؟

زین باغ بس که بی ثمری آشکاربود
دست دعای ما همه برگ چنار بود


وبازهم عجبا که درزمانی ودرروزگاری دستهای دعا برگهای چنار بوده اند!
نه، چنان نبوده است، نه بیدل شعله بوده ونه خاکسترشده ونه سرها همه پابوده اند ونه دستهای دعا برگهای چنار بوده اند. فعل معین یا فعل معاون یا رابطۀ «بود» و« است »هم برای پیوند دادن گزاره با نهاد می آید وهم برای گره زدن طرفین تشبیه در تشبیه بلیغ.


تشبیه بلیغ آن است که طرفین تشبیه، مشبه ومشبه به ذکرمی شود مگر ادات تشبیه و وجه شبه محذوف می مانند.
درمثالهای آورده شده بیدل درروزگاری مانند شعله می سوخته است وسپس مانند خاکستر سرد شده است. درروزگاری سرها یا ذهنها مانند پاها به هرسومی شتافته اند و دستها ی دعا هم از بی اثری مانند برگهای چنار بوده اند.
وبرهمان بنا درمصرع : آدمی هم پیش ازآن کادم شود بوزینه بود.
یعنی آدمی هم پیش ازآن کادم شود، یا به اوصاف عالی ووالای آدمیت آراسته گردد، مانند بوزینه بوده است. توضیح این که آدمی با شکل محض آدم شمارشده نمی تواند وزمانی آدم شناخته می شود که با هیولای آدمیت آراسته گردد.ویا آدمی پیش ازآن که با همه معنویت انسانیت آراسته گردد، ذیروحی شبیه بوزینه می باشد.
پیام شاعراین است : همچنان که درکاینات برای پیدایی هرپدیده هیولایی می باید وشکلی، تحقق انسان نیزبا وجود و پیوستن شکل ومعنویت انسانی میسر می شود، نه تنها با داشتن اندامها وهیکل وپیکر آدمی.
هیچ شکلی بی هیولا قابل صــورت نشد
آدمی هم پیش ازان کادم شود بوزینه بود

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۲۷                           سال دهم                          عقرب           ۱۳۹۳ هجری  خورشیدی           اول نوامبر ۲۰۱۴