کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

انور امینی

    

 
به کودکان ما در مساجد آمریکا چه می‌آموزانند؟

 

 
 

 این اواخر تعداد مساجد هموطنان مهاجر ما در آمریکا افرایش یافته اند. این مساجد که در گذشته تنها محل برگزاری نماز و مراسم فاتحه خوانی بودند روز به روز به مراکز تربیت اسلمی‌ برای کودکان مهاجرین تبدیل می‌شوند. یک تعداد از پدر و مادر ها که فکر می‌کنند وظیفۀ ایمانی و و جدانی شان مسلمان تربیت کردن اولاد هایشان است به زور و یا به رضا فرزندان شان را به این مساجد به خصوص در آخر هفته ها می‌فرستند. منظور پدر و مادر های هموطن مهاجر ما همان مسلمانی وطنی ما است. و منظور آنها از اسلام نیز همان اسلام وطنی ما است که معنای سادۀ آن محبت و مهربانی و نیکویی بود. اسلامی‌ که ما در وطن داشتیم و پدر ها  و مادرهای ما به آن معتقد بودند اسلام سنتی، عنعنوی و فرهنگی بود. اسلام ما با فرهنگ ما چنان عجین شده است که کاملن رنگ وطن ما را دارد. در اسلام ما  نوروز باستانی با دین پیوند دارد و سوگند یاد کردن به " لنگر گرم" مجاز است. به شوهر دادن دختر نه ساله بد اخلاقی و بی غیرتی و احترام به معتقدات هموطن هندو و سیکهـ ما اخلاق است. رحم و مروت به دشمنان جوانمردی ومسلمانی ولی قتل وکشتار اسیران دست بسته و بیدفاع کفر و نامردی است.

 اما آیا واقعن اطفال مهاجرین افغانستان از این مساجد درس" اسلامی‌" می‌گیرند؟ یکی از بزرگترین مساجدی که در شهر ما است و هموطن های ما در اعمار آن پول داده اند یک ملای عربی دارد، که در آخرین نماز عید پیش از یازدهم سپتامبر دوهزار ویک تمام وعظ خود را به ستایش طالبها و تمجید از بت شکنی آنها بخاطر نابود کردن بت های بامیان وقف کرد که باعث آن شد تا یک تعداد از هموطن های ما به شمول خودم به آن مسجد هرگز پا نگذارند. او همچنان چند سال پس از یازهم سپتامبر در گورستان افغان‌های مقیم اوریگن در روز خاکسپاری خیاشنه ام جنجال بزرگ بخاطر دفن " خواهر مسلمان "  نزدیک قبر های شیعه ها ایجاد کرد.

مهاجرین افغانیکه  دراوایل سال‌های هشتاد به اوریگن آمده بودند یک گوشه ای را در یک قبرستان عمومی‌ خریداری کرده ومرده هایشان را سنی و شیعه مانند افغانستان پهلوی هم به خاک می‌ سپردند و هنوز هم این کار جریان دارد. اما این شیخ در آن روز در حالیکه در حدود دو صد نفر کار خود را ترک کرده وبرای احترام به متوفا آمده بودند، قبر کنده شده بود و جنازه در پهلوی قبر برای به خکسپاری قرار داشت با استفاده از داماد متوفا که عرب فلسطینی است زمینۀ مداخله در مراسم را بدست آورد و در حالیکه نه و یا ده نفر عرب دیگر همراهی اش می‌کردند به محل به خاکسپاری آمد و می‌خواست با برانگیختن هیجانات اسلمی‌ در بین مردم جنازه را به قبرستان عربها که بعد از قبرستان افغانها جور شده  است و در حدود دو ساعت  با موتر با شهر ما فاصله دارد، ببرد. البته آن محل مطابق مراسم وهابیت اداره می‌شود و کسی حق ندارد که گل و یا لوحه سنگ روی گور بگذارد، در پهلوی اینکه رفتن و نشستن و گریه و فغان  بالای قبر به نظر آنها حرام است. به شیخ گفتند که او وصیت کرده است که پهلوی مادرش دفنش کنند ولی شیخ با سادگی گفت: ( ما چیزی را که به خیر خواهر مسلمان ماست باید بکنیم.)

من آنروز به آن شیخ گفتم که ما سنی حنفی هستیم و درک ما از اسلام با شما که حنفی نیستید تفاوت دارد و شما نمی‌توانید برداشت خود را بر ما دیکته کنید. اما ده نفر همرای او مانع حرف زدن ما می‌شدند. بلاخره دختر کوچک میت  از جمع خانم ها خشمگین بیرون شد وبا شدیدترین لحن و کلمات آنها را مجبور ساخت تا قبل از آمدن پولیس محل را ترک کنند.

متاسفانه ملا هایکه در مساجد مهاجرین ما در آمریکا هستند یا عرب هستند یا پاکستانی و یا همفکر آنها. آنچه در این مساجد به کودکان هموطن ما تعلیم داده می‌شود نه اسلام سنتی ماست، بلکه اسلام ایدیولوژیک و سیاسیی است که نه منبع رحم و مروت است و نه منادی مهربانی و نیکویی. طالبها و داعشی ها قتل عام بدون محکمه می‌کنند.

پدر و مادر های هموطن مهاجر ما باید در نظر داشته باشند که جگر گوشه های خود را به دست کی می‌سپارند و باید بدانند که به آنها چه درس داده می‌شود. یکی از همین جوانهای هموطن ما که به یکی از همان مساجد در وانکوور کانادا می‌رود از ختنه کردن دختر ها دفاع می‌کند. 

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۲۵                           سال دهم                          می‌زان           ۱۳۹۳ هجری  خورشیدی            اول اکتوبر ۲۰۱۴