کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

دکتر سپنتا
جوانان فاقد الگوهای اجتماعی و کشوری اسیر ابتذال نخبگان

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

دکتر اسمعیل درمان

    

 
پراگنده نویسیِ از من در باره‌ی مقاله‌ی اخیر
داکتر سپنتا

 

 

داکتر سپنتا در مقاله‌ی اخیر اش "جوانان فاقد الگوهای اجتماعی و کشوری اسیر ابتذال نخبگان" به چند نکته‌ی مهم می پردازد که پرداختن به آن ها، سِوای فهم دقیق، نیاز به جرأت و صداقت دارند، دو ویژگی ِ که این روزها کمتر می توان یافت، به ویژه در میان سیاست‌ورزها. به مرور نکات مطرح شده در مقاله اش نمی پردازم و دوستان بهتر است به نوشته‌ی خود او مراجعه کنند، اما به مسایلی که حین خواندن مقاله اش ذهن ام را درگیر کرد، اشاره می کنم.


سپنتا - به درستی - به فقدان الگوهای اجتماعی اشاره می کند. جرأت - و صداقت اش - در این است که هر دو نحله ی مطرح کمونیست و مجاهد را مقصر این وضع می داند. این از جهتی مهم است که حتی در همین ۱۳ سال اخیر، تا جایی که من می دانم، کار نظام‌مند ِ جدی ِ درخور ِ تأمل در نقد و بررسی اشتباهات رژیم های معاصر در کشور نشده. آن چه هم ارائه شده، دستنوشته های پراکنده بوده اند.
لیکن نوشته‌ی داکتر سپنتا، با وجود ظرافت آن، مختصر و شتاب زده است. پرداختن به موضوعی چنین با اهمیت، نیاز به کار بیشتر دارد و سخت امیدوارم مقاله اش دروازه‌ی مباحث بیشتر را بگشاید و دوستان دیگر سهم گیرند.
و لیکن در باره‌ی متبارز نشدن الگوهای اجتماعی می خواهم به سه نکته اشاره کنم که بیشتر مرتبط به مباحث روانشناختی اند تا صِرفا سیاسی.

یکم - انکار. قصه‌ی انکار، این مکانیزم دفاعی ِ مهم روان، به زبان آشنای خود ما، قصه‌ی همان کبکِ سر-در-برف کرده است. انکار کردن مشکل؛ به تمامی منکر شدن از موجودیت یک مشکل، یک حادثه، یک بحران، یک گره، یا یک پیچیدگی و درهم تنیدگی. نتیجه: در خواب خرگوش فرو رفتن و آرام آرام غرق شدن. کدام تان دیده اید که افراد دخیل در سیاست چهل سال اخیر افغانستان (که اکثریت زنده و چاق و قبراق اند)، آمده باشند و شجاعانه بر ارتکاب اشتباه، اذعان کرده، و از موجودیت مشکل، انکار نکنند؟ می گویند - به درستی - که پذیرفتن داشتن مشکل، گام اول برای جستجوی راه حل است.
دوم - جهالت متکثر pluralistic ignorance، شده است استاد مسئله‌ی را شرح دهد اما برای تان واضح نباشد، بعد به خود بگویید که شاید تنها من نفهمیده ام، پس بهتر است چیزی نپرسم تا سکه‌ی دو پول نشوم؟ غافل از این که نفر بعدی و بعدی و بعدی هم ممکن است نفهمیده باشند. در گریز از شرم حاصل از ندانستن، و به خیال این که "شاید تنها من این گونه ام" از نظر مان می مانَد که خیلی های دیگر این گونه اند. خیلی ها در دل سکولار ِ سکولار اند، اما بنابر فشار اجتماعی، خود را متدین ِ کامل نشان می دهند، حال آن که نفر متدین ِ کامل ِ بغل دستی اش نیز از جنس خودش است که مدت هاست نقش متدین را بازی کرده!
این جهالت متکثر در همه جای دنیا هست، اما در جایی مثل اجتماع ما که "فقه ظاهرپسند" امان از مردم گرفته، به افراطی ترین شکل آن دیده می شود. این مشکل در حلقات سیاسی ما در نهایتِ افتضاح است. مثال به خروار داریم.
سوم - No true Scotsman fallacy. به جای برگردان ِ ناقص این "سفسطه"، بهتر است مثالی بیاورم، در قالب مکالمه بین نفر یک و دو.
یک - هیچ شهروند افغان رشوت خور نیست.
دو - من افغان ام و گاهی رشوت می خورم. (یا پسرکاکایم رشوت می خورد)
یک - خب، پس هیچ افغان واقعی رشوت خور نیست.

متوجه ی این سفسطه شدید؟ این را نادیده می گیرد که بالاخره اجتماع افغانستان متشکل از هر شهروند "افغان" است. واقعیت یعنی: همینی که هست. بالاخره یک عده رشوت می خورند و یک عده نمی خورند. این که بگویی هیچ افغان واقعی رشوت نمی خورد، به مثل این می ماند که برای خود یک کشور خیالی بسازی و خود را به هر دری بزنی تا با مشکل روبرو نگردی و نشود که نام نیک ِ خیالی افغان واقعی لکه دار شود!

این مورد سوم با مورد اول ربطی وثیق دارد.وقتی به این سفسطه بازی افتادیم، دست به هیچ کاری نمی زنیم. می بینیم که وقتی به یکی می گویند مردی مسلمان همسایه ی مسلمان خود را کشته، او می گوید "خب، مسلمان واقعی آدم نمی کشد." عزیز من، همین شخص کلمه می گوید، نماز می خواند و بر اساس تمام معیارهای فقهی، مسلمان شمرده می شود. صِرف گفتن این که "مسلمان واقعی آدم نمی کشد" هیچ گلی را بر سر ِ هیچ کسی نمی نشاند. واقعیت پیش روی من و تو اما این است که همین آقا آمده و همسایه اش را کشته. شما بنشین و تا سی صد سال دیگر بگو که "مسلمان واقعی آدم نمی کشد"، ببینم تاثیری بر کاهش واقعات جنایی خواهد داشت؟! بر می گردم به نخبگان. شما "نخبگان" مورد نظر داکتر سپنتا را نیز در کنار همین آقا بنشانید، تصویر کامل تری پیش روی تان شکل می گیرد!

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۲۲۰                             سال دهم                             سرطان /اسد           ۱۳۹۳  خورشیدی              ۱۶ جولای  ۲۰۱۴