کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

دکتر اسماعیل درمان

    

 
طبق وعده، یادداشتی در بارۀ حادثه ی بدخشان و "قهر خدا"

 

 


به ما از کودکی تعلیم داده می‌شود که همه چیز در دست خداست و هیچ جنبده ای بدون دستور او حرکت نمی‌کند. این البته حرف یک فرد نیست، بلکه در قرآن مجید ذکر شده. به عبارتی، نصّ است؛ مکتوب است. در کنار این، به ما از رحمت خدا نیز گفته شده. از رحمان بودنش گفته شده. آغاز کلام ما «بسم الله الرحمن الرحیم» است. حتا در تشیع، یکی از اصول دین، «عدل» است. ما با این باور، بزرگ می‌شویم. توجه کنید که تأثیر این باور، کوچک نیست. جهان بینی ما و بخش عمده ای از روان ما با این باور شکل می‌گیرد. بیشتر نام های که برای خداوند اطلاق می‌شود حاکی از سخاوتمندی و بزرگی و عدل اوست. در کنار این ها البته یاد مان نرود که نام ها و صفاتی چون قهّار و جبّار نیز هستند.
حالا، اگر باور ما این باشد که هر کار خداوند مبتنی بر «عدل» است، وقتی به فاجعۀ بدخشان نگاه می‌کنیم، سیر فکری ما معمولا این گونه شکل می‌‌گیرد:
۱. خدا عادل و حکیم و گردانندۀ همه چیز است.
۲. اگر کسانی جان خود را بنابر حادثۀ طبیعی از دست داده اند، و
۳. طبیعت در کنترل خداست، و چون،
۴. خدا عادل است، پس
۵. این کار او ناشی از عدل و حکمت است.


عین چیز را می‌‌توان برای «قهار» به کار برد، البته نتیجه این می‌‌شود که چون خداوند "قهر" و "انتقامجو" بود چنین کاری کرد و خشم خود را بروز داد و فرو نشاند. سپس کاری که می‌‌کنیم این است که استدلال می‌‌کنیم چون خدا، حکیم و دانای همه چیز است، پس حتما پشت این "قهر" او "حکمتی" نهفته است. بعد به دنبال دلایلی می‌‌رویم که این "قهر" و "حکمت" را توجیه کند. نتیجه این می‌‌شود که مثلا "مردم فلان محل زناکار بودند" یا "فاسد فی الارض" بودند.
حالا یکی می‌‌آید و می‌‌گوید: "ببین، این ها مردم بدی نبودند و من هیچ نشانه ای از فساد اخلاقی در بین این مردم ندیدم." یا "حجم فساد این مردم از مردم دیگر زیادتر نبود،" یا "مردم دیگر فسادپیشه تر و فریبکارتر و خونریزتر از این ها اند، اما در امان اند" و سپس استدلال می‌‌کند که "پس چرا این مردم نشانه گرفته شدند؟"


این استدلال بدی نیست. نکتۀ مهمی‌‌را بیان می‌‌کند و مشکل منطق بالا را تا حدودی متبارز می‌‌کند. شما این جا می‌‌مانید که چه کنید. از یک سو، عدل، از سوی دیگر، قهر، یا بدتر از آن، قهری نشانه گرفته شده به سوی مردمی‌‌که هیچ کاری نکرده اند تا شایسته ی چنین غضبی باشند. این سبب بروز حالتی می‌‌شود که در روانشناسی به آن "ناهماهنگی شناختی
cognitive dissonance " می‌‌گویند. به عبارت ساده، این قفل با این کلید جور نمی‌‌آید. ناهماهنگی شناختی معمولا سبب نگرانی، اضطراب، و ناراحتی درونی ما می‌‌شود، چون حقیقتی را جلوی ما می‌‌گشاید که با باور درونی ما سازگاری ندارد. حالا کاری که معمولا می‌‌کنیم این است که برای رهایی از این نگرانی، دست به توجیه و دلیل تراشی بزنیم تا حقیقت بیرون را با دنیای درون خود هماهنگ کنیم؛ یا به دنبال دلایلی - هر چند ضعیف - بگردیم که باور ما را تأیید کنند (به این می‌‌گوییم confirmation bias ). در نتیجه، برای رهایی از اضطراب، آن مردم را لایق این همه غضب متافزیکی و انتقامجویی که جلوۀ شدید فزیکی داشته می‌‌دانیم، ورنه از فرط اضطراب ممکن است باور مان سست بشود و یقین ما تکان بخورد و سررشتۀ زندگی از دست ما در رود!


البته راه دیگری نیز هست. این که به "ممکن" های دیگر و دلایل دیگر توجه کنیم. این که واقعا ممکن است آفریدگار، دنیا را گذاشته تا بر اساس قوانین دنیایی بچرخد. حالا اگر بر بنیاد این قوانین، سطح آب به ناگهان بالا برود، طبیعتا سیل می‌‌آید، و اگر زمینی سست بشود، می‌‌لغزد، ربطی هم به این ندارد که در آن منطقه کی ها زندگی می‌‌کنند. وقتی راه تنفس شما بند بشود، می‌‌میرید، و واقعا فرقی نمی‌‌کند شما یک جنایتکار خونخوار باشید یا شخصی محترم و سخاوتمند و راستکار! این گونه اندیشیدن حداقل سبب می‌‌شود به این فکر کنیم که ممکن است ظرفیت این را داشته باشیم و به جای نسبت دادن حادثه ای به "قهر خدا"، بند آب بسازیم و از آمدن سیل جلوگیری کنیم. در قرآن نیز آمده است "اِعملوا ما شئتم". بد نیست هر از چند گاهی از سلول های قشر مغز خود کمی‌‌بیشتر استفاده کنیم.

 

 

پانوشت: دوستانی که علم منطق خوانده اند مطمئنا استدلال محکمتری را از نظر علم منطق می‌‌توانند مطرح کنند. در این یادداشت تلاش کردم تا از زاویۀ روانشناسی شناختی به قضیه بنگرم. در ضمن، یکی از کتاب های خیلی خوب در باره ناهماهنگی شناختی بنام Mistakes Were Made است؛ برای دوستانی که علاقمند اند در این باره بیشتر بخوانند.

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۲۱۵      سال دهم           ثور             ۱۳۹۳  خورشیدی                اول می  ۲۰۱۴