با چه میزانی از جهالت
می خواهند شق الشمس کنند ؟!
زخم رخ ماهتاب التیام یافته
قصه ی شقه شدن اش
می رود که از یاد ها پاک شود
نیل نیز
موسا و عصایش را
دکر جدی نمی گیرد
و دهلیز نیل هم
با افسون و افسانه هایش
فروریخته
و آتش بازیِ ابراهیم را
مومنی نمانده
که اهمیتی بدهد
این ها از چه
از ترس عشق بر خود می لرزند ؟
این ها را بیاد و قلم آوردم
که گفته باشم
معجزه های پیوسته را
در آروین کنار تو بودن دیدم
سالارْ بانو !
می پرستم ات…
|