حضورت می کند مستم به قربان وفای تو-
به خونم می دهد رنگ طرب، دست حنای تو!
به دل داغی اگر دارم شهادت می دهد از عشق-
ز خود بیگانه ام کرده نگاه ی اشنای تو!
به بزمت می کشدشوق عبادت هردمم امشب-
چه تاثیر است در ساز تو و طرز صدای تو!
قدم انداز نازت صدگلستان از غزل ریزم-
چه میخواهی زمن دیگر که بنمایم برای تو!
مرو از سینه ام ای عشق، تو مارا رهبر شوقی-
به معراج سخن دل را نه بنشانم به جای تو !
به هر طرزی که میخواهی ببر نام مرا امشب
به محراب ادب بنشسته ام در پیش پای تو!
«اقبال رهبرتوخی»
|